می و دوزخ...

مرز در عقل و جنون باریک است کفر و ایمان چه به هم نزدیک است...

می و دوزخ...

مرز در عقل و جنون باریک است کفر و ایمان چه به هم نزدیک است...

تو به هارا بشکنید...

«  توبه ها را بشکنید  »

 

توبه ها را بشکنید ، توبه ها را بشکنید

 

میخانه ها را وا کنید ای بـــاده خـــواران          پیمانـه را احیــا کنیـد ای مــل گســاران

باده ساغـر کنیـد ، توبـه ای دیگـر کنیـد          خرقه از تن برکنید ، توبه ها را بشکنید

 

توبـــه هــا را بشکنیـــد آمــــد بهــــاران

 

یادی از آئین مستانی کنید ، مست پنهانی کنید          تا سحر پیمانه گردانی کنید ، مست پنهانی کنید

روز و شب معشوقــه بـــازی های عــرفــانی کنید          مــست پنهـــــانی کنیــد ، مست پنهــــانی کنید

 

همچـون خمـــاران توبــه ها را بشکنید

توبـــه هــا را بشکنیـــد آمــــد بهــــاران

 

عاشقان غوغا کنید           بــر دل شیـــدا کنید

یک نفس گر میتوان ساغر زدن          پس چــرا اندیشـــه فـــردا کنیم

 

غصه از سر وا کنیم           پیمانه را احیا کنیم

ای بی قـراران ، ای بی قـراران

 

توبـــه هــا را بشکنیـــد آمــــد بهــــاران

 

میخانه ها را وا کنید ای بـــاده خـــواران          پیمانـه را احیــا کنیـد ای مــل گســاران

باده ساغـر کنیـد ، توبـه ای دیگـر کنیـد          خرقه از تن برکنید ، توبه ها را بشکنید

 

توبـــه هــا را بشکنیـــد آمــــد بهــــاران


غم دل مارا که خورد.....


« غم دل ما را که خورد »


ما که می از خمره میخانه خوریم از چـــه غـــم زاهد دیوانــه خوریم

ما کـه خرابیـــم و بر آبیـم و سراب از چــه غـم کافــــر بیگانـه خوریـم

غم دل ما را که خورد



همه خوابند و دل ما همچـو دیوانه ها خـود خرابیــم و در اندیشــه بیگانه ها

نوری که به میخانه نیاز است به بتخانه حرام است غـــــم دل بیگانـــــــه مخــــور یـــــــار که خـام است

غم دل ما را که خورد



مهر آفرین خاک من منزلگـــــه پــاک من

ایران من، ایران من، ایران من ایران من، ایران من، ایران من

آری شهر را روزی اگر آب بــرد شــــــــاه را خـــــــــــواب بــرد

غم دل ما را که خورد



غم مخور، حسرت دیدار مخور غم این دشمــن بیــــدار مخور

غم دل ما را که خورد


مستان بیایید...

مستان، مستان، مستان می آیند مستان، مستان، مستان می آیند

زاغـــــان می میـــرند

خـاموشی می گیرند

هزار دستان می آیند



مستان، مستان، مستان می آیند مستان، مستان، مستان می آیند

ساقی وا کن آغوشت مـی ده از لـب نوشت


خود پرستـــان میروند می پرستان می آیند


مستان، مستان، مستان می آیند


انواع شراب در ادبیات فارسی


    * می: شراب قرمز
    * باده: شراب به طور کل
    * نبیذ: می خرما
    * سیکی: می پرمایه و گیرا
    * صهبا: می سفید
    * مُل: لیکور، می معمولی را هم میگویند
    * بگماز: گونه‌ای می

نام انواع ظروفی که در زبان فارسی برای نوشیدن شراب و برخی دیگر از نوشیدنی‌های الکلی به کار می‌رود:

    * پیک: لیوانک شیشه‌ای عرق خوری
    * چَتوَر: بطری به اندازه یک چهارم شیشه‌های معمولی، چتول هم میگویند
    * پیمانه: لیوان باده خوری، رطل هم میگویند
    * جام: لیوان شیشه‌ای باده خوری
    * پیاله: کاسه کوچک بی پایه
    * تغار: آوند نسبتآ کوچک
    * مینا: شیشه باده خوری
    * ساغر: کاسه پایه دار
    * سبو: کاسه سفالی دسته دار
    * سبوچه: سبوی کوچک
    * تُنگ: آوند شیشه‌ای گردن باریک، صراحی هم گفته اند.
    * سَکره: تنگ سفالین بزرگ (از گویش لارستانی)
    * هَسی: تشت سفالین (از گویش لارستانی)
    * تَکوک: آوندهایی که به شکل جانوران درست می‌شده.
    * ساتگین: آوند شیشه‌ای بزرگ و استوار باده خوری
    * زیغال: جام شکم بزرگ یک نفره، قدح هم گفته اند.
    * پارچ: کاسه‌ای بزرگ که دور میگردانند.
    * قرابه: آوند شیشه‌ای شکم بزرگ
    * چمانه: نیم-کدوی تراشیده و نگارینی که با آن می میخوردند.
    * کوزه: آوند سفالین نسبتآ بزرگ
    * خُم: بزرگترین آوند باده سازی و باده خوری (در اصل خُنب بوده)
    * خمره: همان خم
    * بشکه:ضرف نسبتا حجیم
    * شرابه: بشکه شراب

آیلاس: پیاله شراب

    * نوشین: آیلاس نسبتا باریک و بلند