« توبه ها را بشکنید »
توبه ها را بشکنید ، توبه ها را بشکنید
میخانه ها را وا کنید ای بـــاده خـــواران پیمانـه را احیــا کنیـد ای مــل گســاران
باده ساغـر کنیـد ، توبـه ای دیگـر کنیـد خرقه از تن برکنید ، توبه ها را بشکنید
توبـــه هــا را بشکنیـــد آمــــد بهــــاران
یادی از آئین مستانی کنید ، مست پنهانی کنید تا سحر پیمانه گردانی کنید ، مست پنهانی کنید
روز و شب معشوقــه بـــازی های عــرفــانی کنید مــست پنهـــــانی کنیــد ، مست پنهــــانی کنید
همچـون خمـــاران توبــه ها را بشکنید
توبـــه هــا را بشکنیـــد آمــــد بهــــاران
عاشقان غوغا کنید بــر دل شیـــدا کنید
یک نفس گر میتوان ساغر زدن پس چــرا اندیشـــه فـــردا کنیم
غصه از سر وا کنیم پیمانه را احیا کنیم
ای بی قـراران ، ای بی قـراران
توبـــه هــا را بشکنیـــد آمــــد بهــــاران
میخانه ها را وا کنید ای بـــاده خـــواران پیمانـه را احیــا کنیـد ای مــل گســاران
باده ساغـر کنیـد ، توبـه ای دیگـر کنیـد خرقه از تن برکنید ، توبه ها را بشکنید
توبـــه هــا را بشکنیـــد آمــــد بهــــاران
« غم دل ما را که خورد »
ما که می از خمره میخانه خوریم از چـــه غـــم زاهد دیوانــه خوریم
ما کـه خرابیـــم و بر آبیـم و سراب از چــه غـم کافــــر بیگانـه خوریـم
غم دل ما را که خورد
همه خوابند و دل ما همچـو دیوانه ها خـود خرابیــم و در اندیشــه بیگانه ها
نوری که به میخانه نیاز است به بتخانه حرام است غـــــم دل بیگانـــــــه مخــــور یـــــــار که خـام است
غم دل ما را که خورد
مهر آفرین خاک من منزلگـــــه پــاک من
ایران من، ایران من، ایران من ایران من، ایران من، ایران من
آری شهر را روزی اگر آب بــرد شــــــــاه را خـــــــــــواب بــرد
غم دل ما را که خورد
غم مخور، حسرت دیدار مخور غم این دشمــن بیــــدار مخور
غم دل ما را که خورد
ساقی وا کن آغوشت مـی ده از لـب نوشت
خود پرستـــان میروند می پرستان می آیند
مستان، مستان، مستان می آیند
* نوشین: آیلاس نسبتا باریک و بلند